ادما رو خیلی نگاه نمیکنم وقتی دارم راه میرم، مستقیم روبرومو میبینم. الان گاهی ممکنه یه نگاهی ام به ادما بندازم خیلی بهتر شدم نسسبتا خب. مثلا خیلی وقتا شده همسایه ای اشنایی دیدم حال سلام علیک نداشتم کله ام کردم تو گوشیم :| بیشعوریه میدونم ولی مهم نیست برام حقیقتا. یه بار دقیقا سرمو کردم تو گوشیم و از کنارشون رد شدم :|
خیلی وقتا که دارم از شرکت برمیگردم سر یه کوچه همیشه با یه خانومی روبرو میشم که معلومه کارمنده. با مانتوی اداری و مقنعه اس همیشه
یه بار سر کوچه نزدیک بود شاخ به شاخ بشیم جفتمونم خنده مون گرفت، امروز دوباره دیدم خانومه رو وسطای کوچه بودیم؛ نمیدونم چرا نگاش کردم لبخند زدم اونم لبخند زد بعد حالم تا چند دقیقه بعدش خوب شد؛ به همین سادگی به همین خوشمزگی.
عنوان ربطی به متن نداره صرفا جهت بی مزه بازی :))
صبحا رو یکم یواش تر شروع کنید وحشیا
چتونه تا بیدار میشین شروع میکنید حرف زدن؟ یکم زبون به دهنتون بگیرید
یاواش بابا
تا چند ساعت نمیتونم مکالمه ی کامل داشته باشم، شماهام باهام حرف نزنید بنظرم، به نفعتون نیست
البته اگه تو بودی فرق میکردا، ولی نیستی که
اخر هفته به طرز وحشیانه ای زود تموم شدو خستگیم که در نرفت هیچ خسته تر از قبلم. خیلی کار نصفه نیمه دارم، خیلی کارا دارم که باید انجام بدم. امروز باید برم فیزیوتراپی. تو فکر اینم که آمپول گاوی رم با خودم ببرم، شاید تونستم خودمو راضی کنم بزنمش. کودوم مردم آزاری آخه امپولو درست کرده؟ من با سوزن کلا مشکل دارم. هر وقتم خون میدم هیچوقت سرنگو سوزنشو نگاه نمیکنم. یاد خاطرات بدی میفتم، انقد که مور مورم میشه، خودمو جمع میکنم، چشمامو رو هم فشار میدم و سعی میکنم بهش فکر نکنم اما همزمانم بهش فکرم میکنم. خود آزارم دیگه، اگه نبودم هی به چیزایی که نباید فکر نمیکردم که.
درباره این سایت