اخر هفته به طرز وحشیانه ای زود تموم شدو خستگیم که در نرفت هیچ خسته تر از قبلم. خیلی کار نصفه نیمه دارم، خیلی کارا دارم که باید انجام بدم. امروز باید برم فیزیوتراپی. تو فکر اینم که آمپول گاوی رم با خودم ببرم، شاید تونستم خودمو راضی کنم بزنمش. کودوم مردم آزاری آخه امپولو درست کرده؟ من با سوزن کلا مشکل دارم. هر وقتم خون میدم هیچوقت سرنگو سوزنشو نگاه نمیکنم. یاد خاطرات بدی میفتم، انقد که مور مورم میشه، خودمو جمع میکنم، چشمامو رو هم فشار میدم و سعی میکنم بهش فکر نکنم اما همزمانم بهش فکرم میکنم. خود آزارم دیگه، اگه نبودم هی به چیزایی که نباید فکر نمیکردم که.
نگاهم با نگاهت کرد برخورد/ عجب عنی هستی حالم بهم خورد :))
فکر ,خودمو ,خیلی ,بهش ,میکنم ,میدم ,میشه، خودمو ,خودمو جمع ,مورم میشه، ,مور مورم ,انقد که
درباره این سایت